سپنتاسپنتا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره

رویای پاک سپنتا

از تو... روزی بنام من

1394/1/31 22:20
768 بازدید
اشتراک گذاری

تعطيلات نوروز هم تمام شد و دوباره روال عادي زندگي ما شروع شد.

واكسن 18 ماهگي رو به خاطر تعطيلات با تاخير روز 17 فروردين زديم...

اين دوره برات تقريبا يه كمي خيلي كم ها سخت تر از دوره هاي ديگه بود. بعد از تزريق واكسن به پات داشتي گريه ميكردي كه مامان جون بهت ميگه درد داره و همون جا كلمه درد و ياد ميگيري و مرتب دستت ميذاشتي جاي واكسنت و مي گفتي "درد".... خلاصه به هر كسي رسيدي پات نشون دادي و گفتي كه درد داري ولي با اين وضع هم لنگ لنگون پي بازي گوشي هاي خودت بودي الهي فداي پسر ناز خودم برم كه انقدر قوي  ...

 مدل راه رفتنت و نشستن و بلند شدنت انقدر جالب بود كه توي لحظه اول آدم دلش برات كباب ميشد ولي در نوع خودش بامزه هم بود... مثل تمام كارات

 كارهاي جالب زياد انجام ميدي كارهاي خيلي هاشون وقتي براي اولين بار انجام ميدي متاسفانه ما نمي تونيم ببينم اما خويش اينكه كه تكرار داره ...

مثلا وقتي موقع غذا كه ميشه ميري حاجي بابا رو صدا ميكني و بهش ميگي : "حاجي هام هام"  و جلوتر از اون ميري و جاي كه هميشه ميشنه رو بهش نشون ميدي ...

يا يه روز كه بعدازظهر حاجي بابا خوابيده بود و وقتي مي بيني چيزي روش نكشيده زحمت ميكشيد و ميريد از اتاق خواب پتوشون مياري و ميندازي روي حاجي بابا....

يا گوشي موبايل هر كسي رو كاملا مي شناسي جوري كه وقتي زنگ ميخوره ور ميداري و ميبري ميده به خوده اون شخص نه به غير...

يه مقدار وضعيت غذايت رو به بهبود البته به كمك داروي آشتها آور.. مثل اينكه شير پسر ما تپل شده ها... البته همين جا بايد بخاطر همكاريت در خصوص خوردن داروهاي تقويتي ازت تشكر كنم ... چون هر وقت ميگيم سپنتا بيا داروهاتو بخور بچة حرف گوش كني ميشي و بلافاصله مياي روي پاهاي ماماني ميخوابي و دهنت باز ميكني ... آآآآآآآآآآآآآآآفرين به پسر شجاع خودم

كلمات جديد:

نه – خيلي هم محكم ميگي

كلاغ چي ميگه : دار دار

هر چيزي كه به نظرت خوشمزه است ميگي :  به به

وقتي بهت ميگيم بگو سعيد (اسم بابا)  تن صداتو مياري پايين و با يه حالت ناز و آروم و كشيده ميگي  "سعيييييد "... نمي دونم اين مدل گفتن از كجا ياد گرفتي ولي هر چي كه هست باباسعيد كلي سرذوق مياري. هر وقت هم بهت ميگيم بگو سپيد (اسم مامان) با اصرار  ميگي : " آمان"

نقاشي كردن جزو سرگرمي هاي جديد و محبوبت شده و كاغذ و قلم كه مي بيني شروع ميكني به خط خطي كردن البته گاهي هم از ما ميخواي برات نقاشي بكشيم كه بلافاصله نظرت عوض ميشه و قلم از دستم ميگيري... و شروع به كشيدن ماهي توي درياي خيالي خودت ميكني ....

سپنتا اين چي ؟  ماهي... ماهي كجاست ؟ دييا (دريا)

انقدر با دقت به نماز خوندن بقيه توجه كردي تا بالاخره خودت نماز خوندن رو شروع كردي اولش با سجده رفتن شروع كردي بعدش با لب زدن و شمردن صلوات با انگشتات و الان با شنيدن اذان ميري سجاده رو مياري پهن ميكني و ايستاده شروع ميكني زير لب يه چيزاي رو آروم زمزمه كردن بعد كلا دراز ميكشي و سر به مهر ميزاري بعضي وقتام بدون اينكه رو زانوهات بشيني پيشوني تو ميزاري روي مهر و شروع به راز و نياز با خداي مهربون ميكني ... الهي كه خداي مهربون هميشه نگهدارت باشه

 و از بابت وجود پر از مهر تو ... روزي بنام من شد ... روز مادر...

21 فرودين مصادف شد با روز زن و روز مادر ...  امسال براي دومين بار كه وجود پر از عشق تو، روز مادر رو براي من از هميشه پررنگ تر كرده و خدا كنه هر زني كه دوست داره، طعم شيرين مادر شدن رو بچشه ... كه خيلي شيرينه

اينم از هديه روز مادر من از طرف سپنتا.... يه هديه براي هميشه

مادر عزيزتر ازجانم روزت مبارك، الهي كه هميشه خورشيد نگاه مهربونت روشني بخش زندگيمون باشه... دوست دارم

 

پسندها (1)

نظرات (2)

مامانی امیرحسین جونی
10 تیر 94 1:52
ای جانم عزیزم م م م م ببین چه نمازی میخونه خدا خودش حافظت باشه گل پسر نازم
سپیده ماماي سپنتا
پاسخ
مرسي خاله ي مهربون
فامی
1 مرداد 94 16:03
عکس سه تاییتون محشره دوست گلم. انشا الله خدا همتون رو برای هم نگه داره [
سپیده ماماي سپنتا
پاسخ
فداي شما دوست گلم ... من همين آرزوي قشنگ براي شما دارم