سپنتاسپنتا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره

رویای پاک سپنتا

بيست و دو ماه حضور عشق....

1394/4/28 14:29
580 بازدید
اشتراک گذاری

شروع تابستان گرم يعني آغاز دنياي ميوه هاي رنگارنگ و خوشمزه، تابستوني كه آخرين روزهاي آخرين ماهش به من خوشمزه ترين خوشمزه دنيا رو داد ... آخ اگه بدوني آمان چقدر اين خوشمزه رو دوست داره و اصلا هم ازش سير نميشه .... بيست و دو ماه خيلي كم واسه لذت بردن از اين خوشمزه مامان ، به قول خودت كه به هر چيز خوشمزه اي ميگي : به به 

به جز حضور تو

هيچ چيز اين جهان بي كرانه را

جدي نگرفته‌ام

حتي عشق را ....

و نوش جونت باشه تمام اين خوشمزه ها.... گيلاس و آلبالو و آلو و هلو و شليل و انگور و انبه و طالبي و خربزه و هندوانه و ... كه همه اينها براي تو يه اسم دارند " اَيي ناا "

در گذر از خيابان چه پياده و چه سواره در حاليكه انگشت اشارت به طرف " اَيي نا " نشونه گرفتي و يه نگاه به ما ميندازي و يه نگاه به رنگين كمان خوشمزه ها مدام ميگي " اَيي نا اَيي نا" ...

اين روزا كه بهت نگاه ميكنم همچين بگي نگي يه كوچولو تپل مپل شدي، اونم به همت داروي اشتهاآور.... درسته كه ميوه تا جا داري ميخوري اما غذا خوردن رو خيلي جدي نميگيري ( قد 84 سانت،  وزن 11/5 كيلو)

امسال هم ماه رمضان توي اين گرما اومد و رفت و همين باعث شد كه كمتر پارك بري البته كمتر يعني بجاي روزي دو بار ، يكبار .... چقدر دَدَر رو دوست داري، چقدر از ديدن بچه ها و وسايل بازي ذوق ميكني و تمام تلاشت رو بكار مي بري تا با بچه ها دوست بشي ... هر چند گاهي موفق نميشي....

" بَي يا بَي يا " اين روزها وِرد روي زبونت شده و مداوم برديا رو صدا ميكني وقتي مياد خونه مامان بزرگ از كنار بودنش سير نميشي. 

گاهي تلفن مياري ميگي: " بي يا بي يا" يه وقتاي هم دلتنگ "دايي ها" ميشي ... آله و آمان و ... خلاصه هركسي كه پيشت نيست و تو اون لحظه دوست داري باهاش حرف بزني و چه قشنگ ژست مي‌گيري وقتي تلفني باهاشون صحبت ميكني گوشي رو ميزاري بين گوش و گردنت و در حين حرف زدن دستاتو حركت ميدي و با شور و هيجان صحبت ميكني انگار داري از اتفاقات مهمي حرف ميزني.... الهي قربونت برم من كه انقدر تو شيريني ..هووووم خوشمزه ترين شيريني دنيا به به

كنار تمام لحظه هاي قشنگي كه تو خالقش هستي هيجان و استقلال طلبي هم چاشني بعضي از كارت ميشه مثل پرتاب كردن اشياء و يا لج بازي كردن سر بعضي كارها..... خوبيش اينه كه اينها جز مراحل رشد و نمو تو در غير اينصورت شايد ميتونست يه مشكل باشه... اما اعتراف ميكنم كه شما ني ني ها ناز و معصوم روانشناسان قهاري هستيد بسيار باهوش و موقعيت شناس.

با تمام عشقي كه بين تو و من هست گاهاٌ رفتارهات با من حيرانم ميكنه و يه عالمه علامت سوال اين شكلي دور تا دور سرم ميچرخند، مثلا يه موقع هاي كه من و تو غرق بازي و شاديم و داريم مثل دو تا پيشي كوچولو و شيطون با هم بازي ميكنيم يهو يكي از اون پيشي ها كه خيلي هم ناز و ملوس با اون چنگولاي كوشولوش چنگ ميندازه تو صورت اون يكي پيشيه ...و با يه خنده شيرين و چشمهاي براق زل ميزنه تو صورت اون پيشيه .... خوب مثل اينكه هيچ اتفاقي نميفته پس به بازيشون ادامه ميدن و دوباره همون پيشي كوشولو با يكي از اسباب بازيها محكم ميكوبه به سر اون يكي ....

عزيزم پيشي ناز من درست كه توي اين لحظه ها دچار شوك ميشم ولي خوب بازم بهت حق ميدم بالاخره بايد يه جوري دق و دلي نبودن مامانت رو سرش خالي كني ديگه ... و اين تنها چيزي كه توي اين لحظه ها تمام وجود من رو پر از غم ميكنه ، كه چرا تمام دم و بازدم هاي نفسهامون رو كنار هم نمي‌كشيم؟؟!!! مگر عشق به اين بزرگي رو نبايد ستايش كرد ....

گاهي آدم، خودِ آدم عشق است.

بودنش عشق است، رفتن و نگاه كردنش عشق است ، دست و قلبش عشق است

در تو عشق مي‌جوشد بي آنكه عشق را بشناسي

بي‌آنكه بداني در تو پيدا شده

روييده

شايد نخواهي هم

شايد هم بخواهي و نداني ، نتواني كه بداني ....

 

"محمود دولت آبادي"

(چون خيلي ديگه داره دير ميشه پست رو بدون عكس ميزازم.....عكسها در اولين فرصتي كه آقاي سپنتا اجازه بدند)

پسندها (1)

نظرات (1)

مامانی امیرحسین جونی
1 آذر 94 0:11
آره واقعا منم دقیقا همین جوریم وقتی به عقب برمیگردی میبینی چه روزا و لحظه هایی و رو از دست دادی و نتونستی به خاطر شرایط در کنار کوچولوت باشی و جز حسرت چیزی برای آدم نمیمونه و چه قدر زود میگذره واقعا حیف حق دارن وقتی ما رو میبینن این همه شیطنت داشته باشن بوس واسه سپنتای شیرین عسلی
سپیده ماماي سپنتا
پاسخ
دقيقا ان شاء... خدا توانايي و صبرشم به همه مادر و پدرا بده