سپنتاسپنتا، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

رویای پاک سپنتا

وداع با دو سالگي هاي شيرين سپنتا

1394/7/15 16:07
303 بازدید
اشتراک گذاری

بعد از مدتها غيبت، دوباره به باغ قشنگ روياهاي پاك تو اومدم..

فقط در همين حد بگم كه تو دنياي واقعي انقدر مشغول زندگي و مخصوصا تو هستم كه فرصتي براي اين دنياي مجازي نمي مونه ، گلايه نميكنم اما كاش انقدر فرصت داشتم كه لحظه لحظه هاي نفس كشيدنت رو به يادگار بنويسم.

روزهاي آخر تابستان از راه رسيدن،‌ دو سال پيش توي چنين روزهاي چوب خطهاي انتظار مامان سپيده داشتتند پر مي شدند.... روزهاي كه هر لحظه اش براي من پر از شور و هيجان بود ، شور و هيجان ديدن يه عشق آسموني كه نه ماه بود من رو عاشق خودش كرده بود....

عزيز دل مادر،‌ لحظه لحظه هاي زندگي من به هر دم و بازدم نفسهاي تو بند.... الهي كه تا هستم نفسهاي جانبخش تو دليلي باشه براي زندگي كردن ... و زندگي تو زير سايه رحمت يگانه معبود عالم هميشه به رنگ سلامتي و شادي و سعادت باشد .... خداي من دعاي مرا به حرمت نام مادر مستجاب بگردان ، آمين

زيباي من كودك دلبندم تولدت مبارك .......روز ميلاد زميني شدنت مبارك

 

امسال هم در تدارك جشني هر چند كوچك بودم كه روز ميلاد تو را براي من دوباره نقاشي كنه اما متاسفانه بخاطر فوت عمو جون بابا سعيد عملا اين قضيه اتفاق نيفتاد،‌ اما من و بابا سعيد دلمون نيومد از كنار همچين روزي به راحتي بگذريم پس تصميم گرفتيم يه مهموني كوچيك تو خونه مامان بزرگ (مامان من) با فاميل هاي مادري ، تو يه موقيعت مناسب  برات ترتيب بديم.

 القصه ... تو اين مدت براي بار دوم رفتيم آتليه و شگفتا اينبار همكاريت خوب بود البته بماند كه براي هر دكور چقدر از ما و دو نفر عكاس انرژي گرفتي جوري كه بعد از پنج دكور خوده آقا و خانم عكاس پيشنهاد دادن كه همين مقدار هم خوبه ، حتي سر هر دكور بخاطر شيطنت و بازيگوشيهات و بهم ريختن دكور، بعد از  گرفتن چند عكس ترجيحشون اين بود كه كار اون دكور رو همون جا تموم كنيم ... از بس كه پر انرژي بودي ...

نهايتاً انقدر خسته شديم كه حاضر شديم انتخاب عكسها رو به يه روز ديگه موكول كنيم. ولي لازم ازت تشكر كنم واقعا اين بار روسفيدمون كردي و از خجالت دفعه قبل در آمدي.

همنطور كه گفتم انقدر شيطنتهاي كودكانه داري كه نگو... حقيقا الان كه دارم اين پست رو مي‌نويسم خيلي از جزييات چيزي يادم نمياد ولي همين قدر بدون كه همچنان پر انرژي، خستگي ناپذيز و مقاوم هستي ....

تو كارهاي خونه خيلي به ما كمك مي كني از جارو كردن تا شستن حياط و بردن ظرف سر سفره  غذا و هر كاري كه ازت بخواهيم انجام ميدي. كلاً مشاركتت عالي و به همين دليل حاضر نيستي هيچ وقت تنها بازي كني براي هر سرگرمي مثل نقاشي كشيدن، ماشين بازي، بازي با لوگوها و .... بايد يك نفر همراهيت كنه كه اگر خودمون اينكار نكنيم مياي دستمونو ميگري و ميگي : پاش پاش (پاشو) و مي‌بري سراغ بازي .... يه وقتاي انقدر منو دنبال توپ مي‌دوني يا انقدر باهات قايم باشك بازي ميكنم كه واقعا خسته ميشم ولي تو هنوز توقع بازي داري... كاش انرژي تو رو من داشتم وروجك خان.

با تمام شدن دو سالگي تصميم جدي گرفتم كه جاي خوابت بايد بره تو اتاق خودت.... دو شب اول اصلا حاضر نشدي تو تخت خودت بخوابي وقتي بردم تو اتاقت تا بخوابي با غر متكا و لحافت رو برداشتي و با گفتن اين جمله ها كه " مامان اين لا لا نه" " با لالا اون" (مامان اينجا لالا نه – بيا لالا اونجا(اشاره به اتاق ما)) به سمت اتاق ما رفتي و متكات گذاشتي روي تخت و دراز كشيدي . صحبت كردن هم هيچ اثري نداشت...بلاخره تو شبهاي ديگه با بازي كردن تو اتاق خودت و كتاب و شعر خوندن و جا كردن خودم كنارت روي تخت شما تونستم راضيت كنم كه اونجا بخوابي البته هر از گاهي فيل ات ياد هندوستان ميكرد اما خوب منم دست به كارهاي ميزدم كه مجبور بشي باز برگردي به اتاق خودت.... انقدر كنارت مي شينم انقدر برات شعر ميخونم انقدر برات داستانهاي مي ني ني و سپنتا رو تعريف ميكنم و انقدر تو شير ميخوري و شير ميخوري تا بالاخره مژه هاي بلندت روي چشماي قشنگت سنگيني ميكنه و تو رو به سرزمين خوابهاي روياهاي قشنگ مي بره ...

بخواب كودك من

من بيدارم

بخواب تا روياهاي رنگين تو غرق شادي شود

من براي آسمان شبت ستاره ها چيدم از قلب عاشقم

بخواب مهتاب من 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)