سپنتاسپنتا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

رویای پاک سپنتا

بدرود زمستانه ات ...

1392/12/27 12:52
223 بازدید
اشتراک گذاری

زمستان 1392 هم با سپری شدن روزهای آخر اسفند ماه داره یواش یواش کوله بارشو می بنده، با رفتن فصلی و اومدن یه فصل دیگه تو بزرگتر می شی و شیرین تر....

فنقل خان من، نبرد دوم برای ترک عادت بغلی بودنتون باز هم به پیروزی شما منجر شد، هر چند مامانی هم خیلی جدی نگرفت آخه وقتی یادش می افته که فقط این چند روز اخر سال رو می تونه توی تمام لحظه های روز و شب کنارت باشه دیگه نه دلش میاد جوجه نازشو اذیت کنه و نه اینکه خودشو از این عشق محروم....

پسملی زبل خان، باورم نمی شه فقط طی چند روز تونستی غلت بزنی و بعدش برای رسیدن به چیزی، خودت رو به جلو پرت کنی و کمتر از سه روز یاد بگیری که چطور چهار دست و پا بری، اولش که چهار دست و پا رفتن رو یاد گرفتی زانوهاتو زمین نمی زاشتی و فقط روی کف دستها و پاهات حرکت می کردی اما خیلی زود متوجه شدی که باید از زانوهات کمک بگیری و از اینجا بود که دیگه توی بغل بودن رو خیلی دوست نداری و همش دلت میخواد خودت بری و به همه جا سرک بکشی و دنیاتو کشف کنی.... راهت سبز فرشته بهشتی

کنجکاوی و دقیق، هر وقت که میبرمت گردش تو کالسکه صاف می شینی و دستاتو میزاری روی جا دستی و با دقت زیاد به این طرف و اون طرف نگاه میکنی، به آسمون، ماشینا ، مغازه ها و مخصوصا بچه ها، با دیدنشون کلی هیجان زده می شی و باهاشون حرف میزنی (میگی: هوووووو هاااااا...) و براشون دست تکون میدی

الهی من قربونت بشم از کجا می دونی آخه اونا بهت شبیه ترن....

گاهی که میریم بیرون مخصوصا وقتی کلاه سرت از من می پرسند که دختر یا پسره .... شاید این سوال باعث شد که تصمیم بگیرم لباس دخترونه تنت کنم ببینم چه شکلی می شی .... خیلی خوشگل می شی البته خوشگلی مثل گل

غذا خوردن رو هم شروع کردی، البته فعلا فرنی و حریره بادام، از همین الان نشون دادی که خوش اشتهای و با شکمت تعارف نداری نوش جونت یملی (خوشمزه ) من .....

شش ماه هم تموم شد و برای سومین بار رفتیم مرکز بهداشت تا واکسینه بشی الهی ... هیچ وقت چشمات بارونی نشه که مامانی طاقت دیدنش  نداره، مثل دفعه های پیش نشون دادی که خیلی قوی هستی .... فقط یه دو روز تب داشتی و بی حوصله شدی

فرشته من با وزن 7 کیلو 700 گرم و قد 68 سانت و دور سر 44 سانت شش ماهگی شو تموم کرد.

اما روز تولد شش ماهگی فرشته آسمونی ما هم مصادف شد با شب چهارشنبه سوری، کلی فشفشه و ترقه و آتیش بازی رو از پشت پنجره تماشا کردی و لذت بردی البته گاهی با شنیدن صداهای نهیب ترسیدی و گریه کردی

شادی دل من ، تولدت مبارک و خدا کنه که غمهات توی شعله های عشق بسوزن.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

بابا سعید
24 خرداد 93 12:46
تازشم العان بچمون پسره گل پسره شاه پسره اینهمه دخترا واسش صف کشیدن ....... حالا اگه دختر بود که واویلا واویلا بود
سپیده ماماي سپنتا
پاسخ
الهي قربونش برم من خدا كنه كه هميشه باعث افتخارمون بشه