کنار هم و برای هم
هفته چهارم از آغاز فصل روییدن تو
و ما دیگه اومدیم خونه خودمون و من به تنهایی مراقب تو هستم هیچ وقت فکر نمی کردم چیزی بتونه خواب شیرین شب منو بهم بزنه ولی تو فسقلی شیرین تر از خواب شبی و من بارها بلند میشم و بهت سر می زنم هر چند بچه خیلی خوبی از اولش بودی و شبها که از ساعت 10 -11 میخوابی تا ساعت 5 صبح بیدار نمی شی و من شبها واقعا اذیت نمی شم.
اما امان از روزها و وقتهای که بیداری، به هیچ قیمتی حاضر نیستی یک لحظه هم بغل رو ترک کنی تا میزاریم توی جات گریه می کنی ...
خلاصه اینطور بگم که شما مامانی رو توی تمام کارهای خونه همراهی می کنی با هم جارو می کنیم، گردگیری می کنیم آشپزی می کنیم و الی آخر، این کارها هم خیلی برات جالب تمام حواستو جمع می کنی که یه لحظه شون رو هم از دست ندی و با دقت تمام همه چی رو بررسی می کنی و ذوق می کنی و گاهی هم با آوازهای قشنگت خستگی رو از تن مامانی بیرون می کنی.
کنار هم و برای هم بودن انقدر قشنگه که گذشت زمان رو متوجه نمی شم.
جمعه نوزدهم مهر هم رفتیم آتلیه، توی راه خواب بودی و همش دعا می کردم اونجا هم بلند نشی تا عکسهای نوزادی توی خواب رو هم ازت بگیریم اما صد حیف ... تقریبا هیچ همکاری نکردی و برای هر عکست چه کارا که نکردیم در نهایت هم بعلت تمام شدن وقتمون من و بابا سعیدت نتونستیم باهات عکس بندازیم...انشا... دفعه های بعدی... لطفا ما رو دریاب زیباترین تصویر عشق