.... سرشار از ذوق می شوم
شازده كوچولوي ما روز به روز شيرين تر ميشه و دلربا تر، علاقه خاصي به نشستن داري و ما هم دور تو متكا ميذاريم تا راحت تر بشيني.
خيلي هم تلاش ميكني با اون دستاي كوچولوت هر چيزي كه پيدا ميكني برداري و بلافاصله بزاري توي دهنت، بعضي وقتها كه چيزهاي خيلي كوچولو رو فكر ميكني برداشتي و ميخواي بزاري توي دهنت، وقتي متوجه ميشي كه چيزي نصيبت نشده انقدر قشنگ اون دستاي كوچولو تو مياري جلوي چشمات و بازش ميكني تا ببيني پس كجاست اون چيزي كه برداشتي و وقتي مي بيني چيزي نيست دوباره تلاش ميكني، الهي من قربون اون پشتكارت بشم...
وقتاي كه CD بيبي انيشتين رو برات ميزارم كلي از ديدن عروسكها و ني نيهاش ذوق ميكني و دست و پا ميزني و به صداهاي خاصي كه دوستشون داري واكنش نشون ميدي و فرياد ميزني ولي نهايتا يك ربع بيشتر نگاه نميكني...
روز 27 آذر هم 3 ماه از عمر قشنگ تو گذشت و نود روز طلايي را با وجود عزيزت به مامان و بابا هديه كردي عشقم تولدت مبارك الهي كه تمام روزهاي زندگيت طلايي باشه..
اولين شب يلداي عمرت هم مبارك، الهي كه عمرت يلداي باشه، اين شب رو همه فاميل خونه بابابزرگ دور هم جشن گرفتيم و خوش گذرونديم و البته به شما هم خيلي خوش گذشت از اينكه مدام از اين بغل به اون بغل سفر ميكردي و توي مسير با انواع خواركيها (مثل كيك، انار، هندوانه،...) ازت پذيرايي ميشد كلي خوش بحالت شد و مهمتر از همه اينكه با ديدن برديا و ايليا و پرهام چقدر ذوق كردي.
بعد از مدتي هم رفيتم خونه مامان جون و بقيه شب يلدا رو هم با اونا گذرونديم و اونجا از دايي مهدي يه شلوار و پيراهن خيلي خوشگل كادو گرفتي دستشون درد نكنه ...
پاييز امسال كه خيلي زيبا بود و باروني اما چون شما خيلي كوچولو هستيد نتونستم ببرمت بيرون تا خش خش برگها رو با رنگهاي قشنگ پاييزي ببيني از قرار معلوم زمستان سردي رو هم پيش رو داريم انشا... سال بعد حتما با هم ميريم و روي برگها و برفها راه ميريم و كلي باهم بازي ميكنيم.
از تصور تو بين برگها پاييزي و برفهاي سفيد سرشار از ذوق مي شم.
تنها در دو هنگام است كه مي خواهم با تو باشم...
هم اكنون و هميشه
عاشششششششششششششششششششقتم.