پایان کوچ نشینی
هوراااااااااااااااااا بالاخره كوچ نشيني تمام شده و اومديم خونه جديدمون. واقعا توي اين مدت بابا سعيد كلي زحمت كشيد الهي كه باباي سپنتا هميشه تنش سالم باشه و دلش شاد.
اين خونه مون خيلي كوچولو و نقلي و به همون نسبت اتاق شما، تازشم بعلت كمبود جا بابا سعيد مجبور شد ميز كامپيوترش توي اتاق شما جا كنه تمام تلاشمون كردیم تا اون اتاق اختصاصي براي شما باشه اما نشد كه نشد ، شايد بزرگتر كه شدي اتاقتم بزرگتر شد خدا رو چي ديدي.
پسملي ما هم هر روز داره بزرگتر مي شه و بامزه تر، هر كسي مي بينتت كلي عاشقت مي شه. همه از اينكه يه ني ني ناز و كوچولو 78 روزه انقدر زبر و زرنگ تعجب مي كنند. تحت هيچ شرايطي توي بغل دوست نداري خوابيدي باشي و تمام تلاشتو ميكني كه بنشيني و گاهي هم بايستي. البته حركات غير ارادي دستات كم شده ولي ورجه ورجه هات نه، نگاهات دقيق تر و با شنيدن هر صداي به طرفش بر مي گردي، الان وقتي آويز بالاي تخت تو كوك ميكنيم كلي دست و پا ميزني و چشم ازش بر نميداري و شروع ميكني به حرف زدن با عروسكاش، وقتي باهات بازي ميكنيم كلي خوشحال مي شي و مي خندي خنده هاي به شيريني عسل.
بغلي بودنت هم چنان ادامه داره و فعلا عقب نشيني نكردي و ماماني هم دلش نمياد گريه ها تو ببينه البته توي اين قضيه توصيه هاي دكتر صبور هم بي تاثير نبوده و از ما خواست كه تا وقتي شما دوست داري تو بغل ما باشي ما هم به خواسته شما جواب رد نديم پس فعلا دور دور شماست و ماماني بايد با درد دستاش كنار بياد تا شايد يه روزي تصميم بگيري كه كمتر بغل ماماني باشي و با اين كارت درد دستام كمتر بشه.
در دل من چنان باراني از مهر تو ميبارد كه
طوفاني مي شود درياي عاشق قلبم به هر موج دوست داشتنت.
پاهای کوچولوی فرشته آسمونی من