عيدانه ما..... تويي سپنتا
بوي باران، بوي سبزه، بوي خاك
شاخه هاي شسته، باران خورده پاك
آسمان آبي و ابر سپيد
برگ هاي سبز بيد
عطر نرگس رقص باد
نغمة شوق پرستوهاي شاد
خلوت گرم كبوترهاي مست
نرم نرمك ميرسد اينك بهار
خوش به حال روزگار
و خوش به حال ما ، كه بهار ما توئي ، با گل قشنگ وجودت، عطر دل انگيز تنت و ترنم ملكوتي صدات، بهاري تر از هر بهاري براي ما
و چقدر زيباست وقتي بهار وجودت را در بهار روزگار به تماشا مي نشينم و توي دستام لمست ميكنم، بو ميكنم و سرشار ميشم از هواي پاك عشق تو
و خدا را سپاس براي داشتن تو...
پسملي ناز من با رسيدن بهار سال 93 تو هم شش ماه از روزگار رو پشت سر گذاشتي و وارد هفت ماهگي شدي. حقيقتاً امسال خيلي دوست داشتم بخاطر تو، يه سفره هفت سين قشنگ داشته باشيم اما فرصت نداشتم و شايد هم تنبلي كردم ولي در نهايت شب آخر سال با در نظر گرفتن امكانات موجود سفره هفت سين رو چيدم و قشنگ ترين و مهمترين سين سفره ما وجود پر از قداست تو بود سپنتا.
دوست داشتم با توجه به اينكه امسال اولين عيد تو و با اومدن تو به جمع ما، معني خانواده پررنگ تر شده ، سال تحويل تو خونه خودمون باشيم اما از اونجاي كه اولين سالي كه با بابا بزرگ اينا همسايه شديم و اونا هم براي ما عزيزند تصميم گرفتيم در كنار اونا باشيم.
من و بابا سعيد به همراه تو كنار هم نشستيم تا سال نو تحويل بشه...
آرزو كردم و دعا
خدايا نعمت سلامتي و تندرستي رو از هيچ بندهاي دريغ نكن علي الخصوص عزيزان من
بار الهي، دل خوشي و خوشبختي رو به خونه اميد بنده هايت مثل بهار سخاوتمندانه هديه كن
و سفره روزي شان را پر از نعمات و بركات بي شماره كن تا هيچ صورتي جلوي چشماي ديگران سرخ نشه و هيچ سري خم
پروردگارم عشق را بر من و خانوادهام مثل باران بباران تا قلبهاي ما را از هر كينه و نفرتي بزدايد و بي هيچ چشم داشتي به هم نزديكتر كند
با عطر دوست داشتن خانه ما را پركن از هواي محبت
و ياري ده براي به سرانجام رساندن امانت ات، اين فرشته آسماني
و لايق بدان مرا براي مادر بودن
و در امان نگاهش دار از نامردمي هاي روزگار و نگاه مهربانت را از او هيچگاه دريغ نكن ....آمين
و سال نو تحويل شد.... و من عاشقانه بوسيدمت و اين قشنگ ترين عيدي عمر من بود.
بعد از روبوسي و تبريك با بابا سعيد عزيز و بقيه خانواده اولين عيدي رو بابا بزرگ و مامان بزرگ عزير بهت دادن
و بعد از شام رفتيم خونه مامان جون براي تبريك سال جديد .
ني ني ناز من چون هنوز چيزي از اين مراسم ها نمي دوني هيچ واكنش خاصي نداشتي ولي از اينكه دور برت شلوغ بود و همه بهت توجه مي كردن خيلي خوش به حالت بود انشا... سالهاي بعد كه بزرگتر شدي مطمئنم با ذوق كردن هاي تو سال تحويل رو براي من و بابا سعيد شيرين تر مي كني.
خدایا زمین هم جای بدی نیست ها ......
كل هفته رو تقريباً به ديد و بازديد از اقوام و فاميل گذشت و تو هم از اينكه مدام از اين خونه به يه خونه ديگه مي رفتيم و در حال گشت و گذار بوديم سر حال بودي فقط تنها مشكل موجود بهم خوردن ساعت خوابت بود
قند نباتم هر جا هم كه مي رفتيم از دستاي بخشنده فاميل عيدي مي گرفتي و ماماني به جاي شما تشكر مي كرد.
پسملي شيرينم مدام در حال در آوردن صداي مختلف و گاهي توي بازي ها و شاديهات چنان مي خندي كه از ديدنش مامان سپيده و بابا سعيد رو به وجد مي ياري و هيچ لحظه اي رو نمي شه ازت غافل شد عين فرفره در حال حركتي و گاهي سعي مي كني كه با كمك گرفتن از مبل و لبه تخت و چيزهاي ديگه رو پاهات بايستي و وقتي با كمك رو پاهات مي ايستي كلي كيف مي كني، الهي ماماني قربونت بره كه چقدر هم بخاطر اين ورجه ورجه هات خوردي زمين و چون شما پسر مقاومي هستيد وقتي اين اتفاق برات مي افته و شروع مي كني به گريه كافي دلداري يه نفر رو ببيني و بلافاصله گريه كردن رو فراموش مي كني، من فدات بشم كه از همين الان مثل مردهاي قوي رفتار مي كني.
پنجم عيد هم بار سفر بستيم و يه مسافرت چند روزه با مامان جون و دايي مهدي و خاله سحر رفتيم ديار پدري ماماني، آذربايجان.
پشت ماشين رو تبديل به يه اتاق كوچولو كرديم تا شازده ما توي اين راه طولاني خسته نشه و بتونه واسه خودش اون پشت بازي كنه و شما هم كلي اونجا بازي كردي و خوش گذروندي. توي مسير رفت به واقع مي شد بهار رو حس كرد هر جا كه درخت سيب و زردآلو بود پر بود از شكوفه هاي زيبا و گاهي كه توي مسير براي استراحتي كوتاه نگه ميداشتيم تو انقدر خوشحال مي شدي كه نگو .