سپنتاسپنتا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

رویای پاک سپنتا

عيدانه ما..... تويي سپنتا

1393/1/8 12:53
345 بازدید
اشتراک گذاری

بوي باران، بوي سبزه، ‌بوي خاك

شاخه هاي شسته،‌ باران خورده پاك

آسمان آبي و ابر سپيد

برگ هاي سبز بيد

عطر نرگس رقص باد

نغمة‌ شوق پرستوهاي شاد

خلوت گرم كبوترهاي مست

نرم نرمك ميرسد اينك بهار

خوش به حال روزگار

و خوش به حال ما ،‌ كه بهار ما توئي ، با گل قشنگ وجودت، عطر دل انگيز تنت و ترنم ملكوتي صدات، بهاري تر از هر بهاري براي ما

و چقدر زيباست وقتي بهار وجودت را در بهار روزگار به تماشا مي نشينم و توي دستام لمست مي‌كنم،‌ بو مي‌كنم و سرشار مي‌شم از هواي پاك عشق تو

و خدا را سپاس براي داشتن تو...

پسملي ناز من با رسيدن بهار سال 93 تو هم شش ماه از روزگار رو پشت سر گذاشتي و وارد هفت ماهگي شدي. حقيقتاً‌ امسال خيلي دوست داشتم بخاطر تو، يه سفره هفت سين قشنگ داشته باشيم اما فرصت نداشتم و شايد هم تنبلي كردم ولي در نهايت شب آخر سال با در نظر گرفتن امكانات موجود سفره هفت سين رو چيدم و قشنگ ترين و مهمترين سين سفره ما وجود پر از قداست تو بود سپنتا.

دوست داشتم با توجه به اينكه امسال اولين عيد تو و با اومدن تو به جمع ما، معني خانواده پررنگ تر شده ، سال تحويل تو خونه خودمون باشيم اما از اونجاي كه اولين سالي كه با بابا بزرگ اينا همسايه شديم و اونا هم براي ما عزيزند تصميم گرفتيم در كنار اونا باشيم.

من و بابا سعيد به همراه تو كنار هم نشستيم تا سال نو تحويل بشه...

آرزو كردم و دعا

خدايا نعمت سلامتي و تندرستي رو از هيچ بنده‌اي دريغ نكن علي الخصوص عزيزان من

بار الهي، دل خوشي و خوشبختي رو به خونه اميد بنده هايت مثل بهار سخاوتمندانه هديه كن

و سفره روزي شان  را پر از نعمات و بركات بي شماره كن تا هيچ صورتي جلوي چشماي ديگران سرخ نشه و هيچ سري خم

پروردگارم عشق را بر من و خانواده‌ام مثل باران بباران تا قلبهاي ما را از هر كينه و نفرتي بزدايد و بي هيچ چشم داشتي به هم نزديكتر كند

با عطر دوست داشتن خانه ما را پركن از هواي محبت

و ياري ده براي به سرانجام رساندن امانت ات، اين فرشته آسماني

و لايق بدان مرا براي مادر بودن

و در امان نگاهش دار از نامردمي هاي روزگار و نگاه مهربانت را از او هيچگاه دريغ نكن ....آمين

 

و سال نو تحويل شد.... و من عاشقانه بوسيدمت و اين قشنگ ترين عيدي عمر من بود.

بعد از روبوسي و تبريك با بابا سعيد عزيز و بقيه خانواده اولين عيدي رو بابا بزرگ و مامان بزرگ عزير بهت دادن

و بعد از شام رفتيم خونه مامان جون براي تبريك سال جديد .

ني ني ناز من چون هنوز چيزي از اين مراسم ها نمي دوني هيچ واكنش خاصي نداشتي ولي از اينكه دور برت شلوغ بود و همه بهت توجه مي كردن خيلي خوش به حالت بود انشا... سالهاي بعد كه بزرگتر شدي مطمئنم با ذوق كردن هاي تو سال تحويل رو براي من و بابا سعيد شيرين تر مي كني.

خدایا زمین هم جای بدی نیست ها ......

كل هفته رو تقريباً به ديد و بازديد از اقوام و فاميل گذشت و تو هم از اينكه مدام از اين خونه به يه خونه ديگه مي رفتيم و در حال گشت و گذار بوديم سر حال بودي فقط تنها مشكل موجود بهم خوردن ساعت خوابت بود

قند نباتم هر جا هم كه مي رفتيم از دستاي بخشنده فاميل عيدي مي گرفتي و ماماني به جاي شما تشكر مي كرد.

پسملي شيرينم مدام در حال در آوردن صداي مختلف و گاهي توي بازي ها و شاديهات چنان مي خندي كه از ديدنش مامان سپيده و بابا سعيد رو به وجد مي ياري و هيچ لحظه اي رو نمي شه ازت غافل شد عين فرفره در حال حركتي و گاهي سعي مي كني كه با كمك گرفتن از مبل و لبه تخت و چيزهاي ديگه رو پاهات بايستي و وقتي با كمك رو پاهات مي ايستي كلي كيف مي كني، الهي ماماني قربونت بره كه چقدر هم بخاطر اين ورجه ورجه هات خوردي زمين و چون شما پسر مقاومي هستيد وقتي اين اتفاق برات مي افته و شروع مي كني به گريه كافي دلداري يه نفر رو ببيني و بلافاصله گريه كردن رو فراموش مي كني، من فدات بشم كه از همين الان مثل مردهاي قوي رفتار مي كني.

پنجم عيد هم بار سفر بستيم و يه مسافرت چند روزه با مامان جون و دايي مهدي و خاله سحر رفتيم ديار پدري ماماني، آذربايجان.

پشت ماشين رو تبديل به يه اتاق كوچولو كرديم تا شازده ما توي اين راه طولاني خسته نشه و بتونه واسه خودش اون پشت بازي كنه و شما هم كلي اونجا بازي كردي و خوش گذروندي. توي مسير رفت به واقع مي شد بهار رو حس كرد هر جا كه درخت سيب و زردآلو بود پر بود از شكوفه هاي زيبا و گاهي كه توي مسير براي استراحتي كوتاه نگه مي‌داشتيم تو انقدر خوشحال مي شدي كه نگو .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)