هفت روز و شب زمینی...
فردای روز بدنیا آمدنت ساعت یک بعدازظهر از بیمارستان مرخص شدیم و رفتم خونه بابا بزرگ عزیز مامان بزرگ و عمه طاهره و عمه نسرین خیلی زحمت ما رو کشیدن و تقریبا همه زندگیشون وقف ما کرده بودن ازشون خیلی ممنونیم و قدر دان زحماتشونیم. مامانی بخاطر عوارض بعداز عمل دو بار به شدت حالش بد شد و درد خیلی شدیدی کشید و همه رو به زحمت انداخت مخصوص عمو حمید و زن عموی عزیزتو . فرشته من روز چهارم ، با بابای و عمه طاهره رفتی برای تست غربالگری و آزمایش زردی و خدا رو شکر همه چی روبراه بود و مشکلی نداشتی. توی همین روز بند نافت افتاد و گفتند دو روز بعدش باید ببریمت برای ختنه (آخی...) شبا هم پسر خوبی هستی و فقط دوبار ساعت 2 و 5 صبح ب...
نویسنده :
سپیده ماماي سپنتا
0:07